کتاب های فندق
آلبرت توی حیاط آدم ها یک چیز قشنگ و محشر پیدا کرده! یک لنگه کفش کهنه! و این لنگه کفش جان می دهد برای اینکه باشگاه شود و آن ها بروند تویش و بازی کنند.